-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا نیستی در آمد و هستیِ ما ستد هم صبر در حجاب شد از ما و هم خرد
2 ما عاشقانِ کویِ خرابات دم زنیم کز زاهدانِ صومعه بویِ وفا نزد
3 از حرص و آز تن به عنا در نداده ایم هم چون درختِ توت لگد خورده از قفد
4 دیوانگانِ ملکِ خداییم و خلق را در ما ز راهِ عقل تصرّف نمی رسد
5 ما را به رنگ و بوی تفاوت نمی کند گر اطلس است پوشش و گر پارۀ نمد
6 محرابِ دینِ ما خمِ ابرویِ او بس است یک وجه اگر دو قبله کند کی روا بود
7 چون دوست در نظر بود از حور فارغیم با نور آفتاب کجا شمع در خورد
8 الّا رضایِ دوست نجویم ز خیر و شر الّا برایِ دوست نگویم به نیک و بد
9 در عشق واجب است دلیلی نزاریا هرگز به منتها نرسد هیچ کس به خود