-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم
2 تو آن صیاد بیقیدی که باقیدم رها کردی من آن صیدم که هرجا میروم در دام صیادم
3 اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد بدان کز صرصر هجر تو دوران داده بربادم
4 وگر بر گرد سروت مرغ روحی پرزند میدان که افکند است از پا حسرت آن سرو آزادم
5 چو بازآئی به قصد پرسشی برتربتم بگذر که آنجا نوحه دارد بر سر تن جان ناشادم
6 به فریادم من بیمار و دل در ناله است اما چنان زارم که هست آهستهتر از ناله فریادم
7 نهی چند ای فلک بار فراق آن پری بر من ز آهن نیستم جان دارم آخر آدمی زادم
8 مکن بر وصل این شیرین لبان پرتکیهای همدم که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم
9 نهادم محتشم بنیاد صبر اما چه دانستم که تا او خواهد آمد صبر خواهد کند بنیادم