1 زان پیش که ما طفیل آدم بودیم در خلوت خاص، هر دو محرم بودیم
2 بی منت عین و شین و قاف، اندر گل معشوقه و عشق، هر دو با هم بودیم
1 از فضل چه حاصل است جز جان خوردن افسوس افضل که فضل نتوان خوردن
2 نان پاره چو در دست سگان است امروز از دست سگان نمی توان نان خوردن
1 گر خلوت و عزلت است سرمایهٔ تو هرگز به ضلالت نرسد پایهٔ تو
2 مانند هما مجرد آ تا بینی ارباب سعادت همه در سایهٔ تو
1 هر گه که دلم با غمت انباز شود صد در ز طرب بر رخ من باز شود
2 به زان نبود که جان فدای تو کنم تیهو چو فدای باز شود باز شود