کی بود کی که ز خوان تو صلایی برسد از جامی غزل 166

کی بود کی که ز خوان تو صلایی برسد

1 کی بود کی که ز خوان تو صلایی برسد وز نوال تو نوایی به گدایی برسد

2 مرض شوق تو شد صعب و ازان جان نبرم گر نه از وعده وصل تو شفایی برسد

3 کوه غم شد دلم و نام تو گویم با او بو که در گوشم ازین نام صدایی برسد

4 دل کجا مظهر انوار جمال تو شود گر نه این آینه را از تو جلایی برسد

5 برتر از افسر شاهیست کله گوشه فقر حاش لله که به هر بی سرو پایی برسد

6 رفته از خویش برون در پی لیلی مجنون باشد از محمل او بانگ درایی برسد

7 می رود جامی دلخسته ولی تا نبرند نیست امکان که درین راه به جایی برسد

عکس نوشته
کامنت
comment