کی شود با بوالهوس آن کاشف اسرار از سعیدا غزل 453

کی شود با بوالهوس آن کاشف اسرار رام

1 کی شود با بوالهوس آن کاشف اسرار رام می دهد بی نشئه را پیر مغان از باده جام

2 وقت رفتن از جهان [و] روز محشر در میان یا رسول الله شفاعت یا خدا حسن الختام

3 صحبت ناقص کجا با کاملان آید برون می تواند کرد دانا در دل دانا مقام

4 باده ممنوع است ای مفتی و مال غیر نی؟ از کجا معلوم گردید این حلال و آن حرام

5 طرفه صیادی است چرخ از مکر او غافل مباش دانه ظاهر کرده و در خاک پنهان کرده دام

6 عمرها کردیم ضایع تا که شد این رمز فاش عابدی کاری است مبهم زاهدی کاری است خام

7 نیست ما را با کسی در نعمت حق گفتگو باده با ما رزق و روزی باد با زاهد طعام

8 بر صفات یار [و] بر اسمای او عارف نشد تا نشد عریان سعیدا از لباس ننگ و نام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر