1 وقتی گذر فکند بمن کاروان عشق این آتشم بسینه از آن کاروان بجاست
1 من نه آن غرقه که از بحر برندش بکنار من نه آن تشنه که سیراب کنندش ز فرات
2 تشنه ی تشنگیم عشق چه هجران چه وصال دلخوش از بندگیم لابعطاء وصلات
1 تنها نه من که چشم جهانی بروی تست روی نیاز خلق زهر سو بسوی تست
2 بیچاره آن که از تو بغفلت گذشته است غافلتر آنکه با تو و در جستجوی تست
1 قرارگاه جهان بر مدار تقدیر است عجب زخواجه که درگیر و دار تدبیر است
2 اگر بلطف بخوانند کبک صیاد است و گر بقهر برانند باز نخجیر است