- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون یار برقص آید من مطربی آغازم ور من بسماع ایم یارست نوا سازم
2 از مهر رخش گردد ذرات جهان رقصان در جلوه چو می آید آن دلبر طنازم
3 در حسن رخ جانان جان گشت چنان حیران کز تاب جمال او با خویش نپردازم
4 از شوق جمال تو بربوی وصال تو در انجمن و خلوت با یاد تو همرازم
5 اسرار غم عشقت میداشت دلم پنهان دردا که فتاد اکنون از پرده برون رازم
6 سودای جهان یکسر کردیم برون از سر تا سوز غم عشقت شد مونس و دمسازم
7 گر زانکه گداگشتم بی برگ و نوا گشتم برجمله شهنشاهان از عشق تو می نازم
8 گر عشق جهان سوزت با ما نفسی سازد یک لحظه ز عقل و دین بنیاد براندازم
9 گر جان اسیری را دادی بوصالت ره شکرانه آن خود را پیش تو فدا سازم