- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل آشفتهٔ من کی دماغ گلستان دارد که شاخ گل به چشمم حکم تیغ خونفشان دارد
2 بود در پردهٔ نومیدیم امیدواریها که در خود هر گره چون غنچه ناخنها نهان دارد
3 بلغزد پای دلها بسکه سوی پستی فطرت زمین در دیدهٔ مردم شکوه آسمان دارد
4 نمی باشد دو رنگی در طریق راستان جویا که شمع بزم در دل هر چه دارد، بر زبان دارد