چون گذشت از حد آن جحود و عناد از جامی هفت اورنگ 45

چون گذشت از حد آن جحود و عناد

1 چون گذشت از حد آن جحود و عناد شاه گفتا خدات صبر دهاد

2 چند ازین گفت و گوی بیهوده که زبان زان مباد آلوده

3 امر من بهر آزمون شماست نه مرا آرزوی خون شماست

4 خواستم تا درین فضای وجود سر معلوم من شود مشهود

5 آنچه دانسته ام چه زین و چه شین از شما بینمش به رأی العین

6 هر چه در هر کدام مکتوم است پیش من لایزال معلوم است

7 تا ز قوت همه به فعل آید زان سبب امر و نهی می باید

8 کی بود امر مقتضی موجود فعل ها را درین نشیمن بود

9 عبد مأمور ازان کند بی مر ترک اتیان بما به یؤمر

عکس نوشته
کامنت
comment