جامی

جامی

جامی
جامی

چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی از جامی غزل 470

غزل 470 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی

1 چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی وآتش محرومیم در سینه ریش افکنی

2 شهر پر غوغا شد از تو کاش چون آیی برون دفع غوغا را نقابی بر رخ خویش افکنی

3 دست ده تا چینم آزارش به بوس ای جان که سنگ برمن دیوانه از طفلان همه بیش افکنی

4 نیست جز خونریزی و عاشق کشی کیشی تو را دمبدم تیر دگر برما ازان کیش افکنی

5 می زنی قرعه پی قتل رقیبان تا به کی قرعه دولت به نام هر بداندیش افکنی

6 ریش دل گر کرد خانه چشم بر هم زن به ناز در دلم چاک از مژه بهتر که از نیش افکنی

7 شاه خوبانی و درویش تو جامی دور نیست گر به رحمت سایه‌ای بر حال درویش افکنی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی

شاعر شعر چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی چه کسی است ؟

شاعر شعر چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی جامی می باشد.

شعر چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی چیست ؟

قالب شعر چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی غزل است

مضمون اصلی شعر چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر