1 بدوستی که نیاید امیدها همه راست نه هر چه نیز بترسند از آن شود واقع
2 چو در میانه مرد و بلا شبی باشد چه داند او که چه سازد بصبحدم صانع
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 فرخنده باد مقدم دستور کامیاب بر روزگار دولت شاه فلک جناب
2 سلطان مشرقین که از اوج سروری رأیش فکند سایه رفعت بر آفتاب
1 شاه جهان چو رخش بمیدان در آورد مه را چو گوی درخم چوگان در آورد
2 آنشاه دین پناه که ارباب کفر را تیغش بعنف از در ایمان در آورد
1 خرم صباح آنکه او ز اول که بگشاید نظر بیند همایون طلعت کشور گشای بحر و بر
2 صاحبقران بیقرین شاه زمان ماه زمین سلطان نظام ملک و دین فرخ رخ فرخنده فر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به