-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون بخواند حاسدم آتش پرست چون مرا بیند چنین آتش بدست
2 ماهم اندر آتشیم از آب رز گر خلیل اللّه در آتش نشست
3 گر بود بی آبرویان را مجال از تعصّب در زنند آتش به مست
4 زاهد روبَه طبیعت را چه قدر شیر با آن صولت از آتش بجست
5 چون نباشد دوزخی مست سخی پس از آن آتش به این آتش بر است
6 ساقیا هین کز دم دی در دلم گر نمی خون بود بی آتش ببست
7 نی چه میگویم که دور از روی او زار میسوزم ز بس آتش که هست
8 دوش گفتی می لبم مجروح کرد جان من یاقوت کی زأتش بخست
9 از نزاری رخ مپوش امشب که هست بت پرست ، اخترپرست ، آتش پرست