- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی کنم با کان گوهر درج لعلت را عوض لعل تو مقصود بالذات است و جوهر بالعرض
2 نیست مردن آنکه افتد غرقه خون صید تو بلکه مسکین می دهد تیر تو را جان در عوض
3 تن مریض شوق تیغ توست بگذر بر سرش چون به دست توست جان من علاج این مرض
4 گفته ای خواهم اسیری را نشان تیر ساخت زین سخن امید می دارم که من باشم غرض
5 عشق تو آمد بلا آرام من در عشق صبر لا لبلواک انقطاع لا لصبری منقرض
6 می کنم عض انامل بی لب نوشین تو نیست زان حلوا انامل را نصیبی غیر عض
7 نیست بی جوهر عرض را جامی امکان وجود لعل جانان جوهر آمد جان مشتاقان عرض