زبون کی می توان کرد به نیرو از جویای تبریزی غزل 77

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را

1 زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را

2 چراغان کرده از شمع مزار کشتگان هر سو تو چون از جوش رعنایی کشی بر خاک دامن را

3 چه ترسی از حوادث چون توسل با خدا جستی که با فانوس نبود احتیاجی شمعی ایمن را

4 نگردانیده برگرد سر خود دورم اندازد چه اقبال ست یا رب طالع سنگ فلاخن را

5 نهان در گرد کلفت می شود آیینه از آهی مکدر می کند اندک غمی دلهای روشن را

6 غمم بسیار شد وقتست اگر برداری ای ساقی به زور باده از روی دلم این کوه آهن را

7 مددجو در حوادث دایم از آل عبا جویا ز صرصر آفتی نبود چراغ زیر دامن را

عکس نوشته
کامنت
comment