- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر آن نقشی که می بندی نگارا ناقش آنم به هر اشیا که پیوندی درون جان او جانم
2 هر آن ظاهر که میبینی منم صورت به عین او هر آن ناظر که دریابی در او سری است پنهانم
3 منم یوسف جهان چاه است، منم نوح و زمین کشتی بود نفس سگم فرعون و من موسی عمرانم
4 دلم یونس تنم حوت است و اشیا بحر بیپایان همه عالم به یک حمله بجنبد گر بجنبانم
5 محمد عقل کلم شد که نفس آمد براق او علی ام عشق و تن دل دل به شرق و غرب پویانم
6 سرم عرش است و پا کرسی، از این برتر مکان نبود جگر دوزخ دلم جنت که منظرگاه جانانم
7 حقیقت تیغ صمصامم همه عالم غلاف او اگر عالم شکست آید که من آن تیغ برّانم
8 سخن خورشید شد ما را دهان و گوش شرق و غرب مه رخشان بود چشمم که اندر چرخ گردانم
9 تو را بدفعل شیطانی است روح ادراک ربانی اگر ادرک او دانی بدانی آنچه میدانم
10 به بحر و بر گذر کردم به خشک و تر سفر کردم نشان بینشانی را نسیمیوار میدانم