هرچه آن می رود از حد سمک تا از قاسم انوار غزل 22

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

هرچه آن می رود از حد سمک تا بسما

1 هرچه آن می رود از حد سمک تا بسما فاعلش را نتوان گفت که چونست و چرا؟

2 نوبت هجر مطول شد و ز اندازه گذشت گر درین حال بماند دل من واویلا

3 من ازین آتش سوزنده که در سر دارم همچو شمعم همگی محو کند سر تا پا

4 آخر، ای یار دل افروز، چه بودست و چه شد؟ نظری کن بسوی بنده خود احیانا

5 نظر تست که گویند: حیات طیب نفس تست که گویند: «که یحیی الموتا»

6 تا بکی تیر ملامت رسد از هر سویی؟ تیر پیداست ولی شست و کمان ناپیدا

7 قاسمی را چه غم از سرزنش دشمن و دوست عشقبازی ز ازل گشت نصیب دل ما

عکس نوشته
کامنت
comment