- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به هر چه وصف نمایم ترا به زیبایی جمیلتر ز جمالی چو روی بنمایی
2 صفت کنند نکویان شهر را به جمال تو با جمال چنین در صفت نمیآیی
3 به ناتوانی من بین ترحّمی فرما که نیست با تو مرا پنجهٔ توانایی
4 مگر معاینهات بنگرند و بشناسند که چون ز چشم روی در صفت نمیآیی
5 به حد حس تو زیور نمیرسد ترسم که زشتتر شوی ار خویشتن بیارایی
6 تفاوت شب و روز از برای ماست نه تو از آن سبب که تو خود مهر عالمآرایی
7 شب وصال تو دانستم از چه کوتاهست تو خود ستارهٔ روزی چو پرده بگشایی
8 مگس ز سر ننهد شوق عشق شیرینی بابرویی که ترش کرده است حلوایی
9 ز خاکپای عزیز تو بر ندارم سر که نیست از تو مرا طاقت شکیبایی
10 به قول مدعیان از تو برندارم دست وگر ز عشق توکارم کشد به رسوایی
11 مگر تو با رخ خود بعد ازین بورزی عشق از آنکه هم گل و هم عندلیب گویایی
12 به سرو و ماه از آن عاشقست قاآنی که ماه سروقد و سرو ماهسیمایی