به هر چه وصف نمایم ترا به زیبایی از قاآنی غزل 71

به هر چه وصف نمایم ترا به زیبایی

1 به هر چه وصف نمایم ترا به زیبایی جمیل‌تر ز جمالی چو روی بنمایی

2 صفت کنند نکویان شهر را به جمال تو با جمال چنین در صفت نمی‌آیی

3 به ناتوانی من بین ترحّمی فرما که نیست با تو مرا پنجهٔ توانایی

4 مگر معاینه‌ات بنگرند و بشناسند که چون ز چشم روی در صفت نمی‌آیی

5 به حد حس تو زیور نمی‌رسد ترسم که زشت‌تر شوی ار خویشتن بیارایی

6 تفاوت شب و روز از برای ماست نه تو از آن سبب که تو خود مهر عالم‌آرایی

7 شب وصال تو دانستم از چه کوتاهست تو خود ستارهٔ روزی چو پرده بگشایی

8 مگس ز سر ننهد شوق عشق شیرینی بابرویی که ترش کرده است حلوایی

9 ز خاکپای عزیز تو بر ندارم سر که نیست از تو مرا طاقت شکیبایی

10 به قول مدعیان از تو برندارم دست وگر ز عشق توکارم کشد به رسوایی

11 مگر تو با رخ خود بعد ازین بورزی عشق از آنکه هم گل و هم عندلیب گویایی

12 به سرو و ماه از آن عاشقست قاآنی که ماه سروقد و سرو ماه‌سیمایی

عکس نوشته
کامنت
comment