بهر هر یاری که جان دادم به پاس از رهی معیری غزل 3

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی

1 بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی دشمنی‌ها کرد با من در لباس دوستی

2 کوه پابرجا گمان می‌کردمش دردا که بود از حبابی سست‌بنیان‌تر اساس دوستی

3 بس که رنج از دوستان باشد دل آزرده را جای بیم دشمنی دارد هراس دوستی

4 جان فدا کردیم و یاران قدر ما نشناختند کور بادا دیدهٔ حق‌ناشناس دوستی

5 دشمن خویشی رهی کز دوستداران دوروی دشمنی بینی و خاموشی به پاس دوستی

عکس نوشته
کامنت
comment