آن چه زلفست که از آتش از جهان ملک خاتون غزل 120

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

آن چه زلفست که از آتش دل در تابست

1 آن چه زلفست که از آتش دل در تابست وآن چه چشمست که چون نرگس تو در خوابست

2 «آن نه زلفست و بنا گوش که روزست و شبست» یا نه ای دوست که نیلوفر تر در آبست

3 آتشی از لب لعلم به دل و جان زده ای با همه درد علاج دل ما عنّابست

4 در به روی من دلخسته مبند از سر لطف که حدیثم به لب لعل تو در هر بابست

5 آن نه بالاست مگر قدّ صنوبر برخاست کز بلایش دل مهجور پر از خونابست

6 عنبر زلف که بر آتش رخسار نهاد زان سبب جان جهان در غم او پر تابست

عکس نوشته
کامنت
comment