- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه میکردم گر از کف دامن وصلت نمیدادم پریزادی تو دیوان از پِیَت من آدمیزادم
2 رقیبانت گرفتند از من و من در فغان تا کی ستاند دادکر زین مردم بیدادگر دادم
3 چه میآید ز من نگذارمت گر با بداندیشان گرفتم با جهانی دشمن از بهرت درافتادم
4 ز من دیدی چه غیر از راه و رسم بندگی کآخر کشیدی از کفم دامان و رفتی سرو آزادم
5 اگرچه رفتی و گشتم به صد غم مبتلا اما به این کز دوریت یک دم نخواهم زیستن شادم
6 به جان سختی مثل در عشقم اما ورزم از جورت تحمل تا به کی آخر نه ز آهن نه ز فولادم
7 خراب از سیل هجر او نه مشتاق آنقدر کشتم که جز معمار وصلش کس تواند کرد آبادم