- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه خواهی دید جز خود را گرت در پیش بنشاند به چشم خود کسی او را تواند دید نتواند
2 خیال محض می دانی چه باشد ، خویشتن بینی نمی داند که نادان است و پندارد که می داند
3 در آن معرض که مردان خدا بین اند خودبین را به یک جو بر نمی آید اگر صد جان برافشاند
4 ارادت چیست تسلیم و مسلم کیست ؟ مستغرق به طوفانت دهد تسلیم و وز تکلیف برهاند
5 در آن کشتی نشین یارا در آن دریای بی پایان که نه بیمش ز طوفان است و نه موجش بگرداند
6 نه بر ساحل نه بر دریا قضا دیگر نخواهد شد توکل بر خدا چون ناخدا کشتی فرو راند
7 ز کثرت در گذر ار نه ابالیس از تو نشکیبد به رغبت جان بده ار نه عزازیل از تو بستاند
8 من و تو مشترک باشد موحد کی شود مشرک مگر وقتی که لوح من علیها فان فرو خواند
9 اگر خواهی که جمله حشر و نشر بشناسی نزاری را طلب تا او قیامت با تو بشناسد