تو را چه رفت که پیمان از آشفتهٔ شیرازی غزل 1148

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

تو را چه رفت که پیمان دوستان بشکستی

1 تو را چه رفت که پیمان دوستان بشکستی برون شدی زسر عهد و برخلاف نشستی

2 بدام دانه و خال و خطم بدام فکندی برنگ و حیله و افسون مرا زقید بجستی

3 دو چشم وقف بروی تو بود باز ببستی دلم که مخزن مهر رخ تو بود شکستی

4 زدامن ارچه بری دستم وز در چه برانی بیا بیا که بپای تو سر نهم بدرستی

5 بیار ساقی مجلس زآب میکده جامی بجرعه ای بنشانم غبار چهره هستی

6 اگر بزخم درونها نمک زنی زلبانت بکن علاج دل اول که خود نخست بخستی

7 زفیض مستی رستی زننگ هوش رهیدی بدام عشق درافتادی و زخویشتن تو برستی

8 بت خلیل شکن زیب کعبه دل ما شد بهرزه از چه بتان رخام را بپرستی

9 خلیل بت شکن کعبه وجود علی شد که عقل و حکمت افزاید از شراب بمستی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر