-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چیزیکه رفت رفت مکن یاد ازو دگر زیرا که تازه کردن غم کار عقل نیست
2 تا نقد روزگار تو را کم زیان شود بگذر از آن متاع که دربار عقل نیست
3 خار عقال عقل بیفکن زبار دل غم یار آن کسی است که او یار عقل نیست
4 مانند بلبلان همه بی برگ و بینواست هر دل که خستگی وی از بار عقل نیست
5 خوش روزگار ابن یمین کش خدای داد آزادگی از آن که گرفتار عقل نیست