1 چه آب و خاک و چه نیکویی سرشت است این سبوی باده نگویم، گل بهشت است این
2 بنای عیش به میخانه می نهد دوران وگرنه هر خم می را به سر چه خشت است این
3 به سجده سر چو نهی، ترک سر کن ای زاهد نه مسجد است، غلط کرده ای، کنشت است این
4 به حیرتم که دلم زنده چون کباب شده ست اگر غلط نکنم، طایر بهشت است این
5 سلیم، نامه ی او را ز بس نهم بر سر گمان بری که مرا خط سرنوشت است این