دی به شیرین عشوه هر دم از محتشم کاشانی غزل 244

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

دی به شیرین عشوه هر دم سوی من دیدن چه بود

1 دی به شیرین عشوه هر دم سوی من دیدن چه بود وز پی آن زهر از ابرو چکانیدن چه بود

2 گر نبودی بر سر آتش ز اعراض نهان همچو موی خویشتن بر خویش پیچیدن چه بود

3 گربدی از من نمی‌گفتند خاصان پیش تو تیر تیز اندر حکایت سوی چه بود

4 ور نبودی بر سر آزار من در انجمن حرف جرمم یک سر از بدخواه پرسیدن چه بود

5 گر به دل با من نبودی بذر طعنم غیر را منع کردن وز قفا چشمک رسانیدن چه بود

6 بزم خاصی گر نهان از من نمی‌آراستی بی محل اسباب عیش از بزم برچیدن چه بود

7 گر نبودت در کمان تیر غضب مخصوص من چین برد ابرو در رخ اغیار خندیدن چه بود

8 دی به بزم از غیر آن احوال پرسیدن نداشت من چو واقف گشتم آن خاموش گردیدن چه بود

9 محتشم را گر نمی‌دانستی از نامحرمان پش غیر از وی جمال راز پوشیدن چه بود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر