- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به چه رو به جلوه آید، طلب نیازمندان نه دل نیاز خرم، نه لب امید خندان
2 گله از تهی کمندی، نه روا بود، همین بس که غزال ما نیفتد به کمند صید بندان
3 چه کند زبون شکاری، ز چنین شکارگاهی که خم کمند بوسد، لب عنبرین کمندان
4 چه گمان باطل است این، که بود عزیز صیدی که به عجز بسته گردد، به کمند ارجمندان
5 به کرشمه ای بنازم که ز باد دامن او زده موج زهر آفت، به گلوی نوشخندان
6 چه دل است، آه از آن دل، که ز حسن و عشق، در وی نه علامتی ز ناخن، نه جراحتی ز دندان
7 نه چنان بتاز عرفی، که رود عنان ز دستت تو هم این حدیث می گوی، به سبک عنان سمندان