1 بر رخ چه درگشاید، بیگانهٔ وفا را چشمی که می نبیند دیدار آشنا را؟
2 نخل فسرده ی ما، نه سایه نه ثمر داشت ما شاخ خشک بیدیم، معذور دار ما را
1 مپسند تشنه لب، دل اندوه پیشه را یارب ز سنگ فتنه نگهدار شیشه را
2 ظاهر شدی به عالمیان، عجز کوهکن گر می فتاد با دل ماکار، تیشه را
1 حلاوت در مذاقم نیست آب زندگانی را نفس باشد رگ تلخی، شراب زندگانی را
2 پر پرواز باشد رنگ و بوی مستعار او وفا نبود گل پا در رکاب زندگانی را
1 به هند، گشته زمین گیر، ناتوانی ما رسیده است به شب، روز زندگانی ما
2 به ما قفس وطنان، نوبهار می خندد خزان رسید و نشد فصلگل فشانی ما