-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه بایدم دلِ شوریده درجهان بستن که راست طاقتِ چندین به صبر بنشستن
2 اگر ز مطرب و میخانه توبه دادندم هنوز توبه نکردم ز توبه بشکستن
3 گدایِ کویِ خراباتیان بُدن به از آنک به عنف سلطنتی کردن و دلی خستن
4 به مذهبِ من اگر عارفی تفاوت نیست ردا فکندن و زنّار بر میان بستن
5 کمالِ اهلِ تصوّف به چیست میدانی به معرفت، نه به برجستن و فرو جستن
6 نتیجه ای ز کراماتِ اولیا آن است که هم چو مریمِ دوشیزهاند آبستن
7 نزاریا چه کنی قصه چاره چیست همین ز خویشتن ببریدن به دوست پیوستن
8 گرت مقامِ قرار آرزو کند باید ز استحالتِ دنیا و آخرت رستن