شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت از امامی هروی غزل 2

امامی هروی

آثار امامی هروی

امامی هروی

شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت

1 شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت که روز من به شب تیره در گمان انداخت

2 که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت

3 دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند که روز روی تو خود را در آن میان انداخت

4 شگفت مانده ام از چشم جادوی تو که چون به نیم روز گره در شبی چنان انداخت

5 بسا که روز بشب کردم از غمت که رخت نگفت سایه بر آن ناتوان، توان انداخت

6 بروز من منشیناد چشمت ارچه دلم ببرد و در شکن زلف دلستان انداخت

7 هر از جان امامی فدای آن شب و روز که وصف هر دواش آتش در استخوان انداخت

عکس نوشته
کامنت
comment