صبا چه گفت ز دلدار خشم از جهان ملک خاتون غزل 43

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

صبا چه گفت ز دلدار خشم رفتهٔ ما

1 صبا چه گفت ز دلدار خشم رفتهٔ ما کجا مقام گرفت آن مه دوهفتهٔ ما

2 نشسته در دل محزون ما شب و روزست خیال روی نگار ز چشم رفتهٔ ما

3 درون سینه تنگم غمش نمی‌گنجد بکرد فاش سرشکم غم نهفتهٔ ما

4 مگر به گوش نگارم نمی‌رسد سخنی به درد روز فراقش شبی ز گفتهٔ ما

5 اگر خیال منش در ضمیر می‌ماند عجب مدار نگارا ز بخت خفتهٔ ما

6 ز سوزن مژهٔ دیده دوز الماسی هزار گوهر شهوار گشته سفتهٔ ما

7 ببین که غنچه لعلش چگونه سیرابست ز آب چشم جهانی گل شکفتهٔ ما

عکس نوشته
کامنت
comment