- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد تن برهنه ما نقش بوریا دارد
2 بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی ز گرد بالش خورشید متکا دارد
3 به دست راحت اقبال دهر غره مشو که زخم سیلی ادبار در قفا دارد
4 به سنگ سر نه و آسوده زی ز درد سری که بهر تاج گرانسنگ پادشا دارد
5 حضور دل که شه از ملک و مال جست و نیافت به کنج مصطبه بی جست و جو گدا دارد
6 کسی که بر محک همتش بود زر و مس به یک عیار چه حاجت به کیمیا دارد
7 به پشت پا زده جامی دو کون را و هنوز ز فقر چشم خجالت به پشت پا دارد