1 از آن دلدار هر جایی چه خیزد؟ که او هر ساعت از جایی گریزد
2 چو صورت هست معنی نیز باید برون از حسن خیلی چیز باید
3 نه هر گوهر که بینی شب چراغست نباشد گل به هر وادی که راغست
1 مرا سر بلندی ز سودای اوست سری دوست دارم که در پای اوست
2 مزاج دلم گرم از آن میشود که بر مهر روی دلارای اوست
1 آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست با رخ او جان ما، در دل ما جای اوست
2 او همه نورست، از آن شد همه چشمی برو او همه جانست، از آن در همه دل جای اوست
1 ای پرتو روحالقدس تابان ز رخسار شما نور مسیحا در خم زلف چو زنار شما
2 هم لفظتان انجیل خوان، هم لهجتان داودسان سر حواریون نهان در بحر گفتار شما