- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست و آن چه آن مه را به خاطر نگذرد یاد منست
2 آن چه بر من کارها را سخت میسازد مدام بیثباتیهای صبر سست بنیاد منست
3 عشق میگوید ز من قصر بلا عالی بناست هجر میگوید بلی اما بامداد منست
4 میگریزد صید از صیاد یارب از چه رو دایم از من میگریزد آن که صیاد منست
5 من ز در بیرون و اهل بزم اندر پیچ و تاب کان پری را چشم بر در گوش برداد منست
6 امشبم محروم ازو اما بسی شادم که غیر این گمان دارد که او در وحدت آباد منست
7 از شعف هر دم که نظم محتشم سنجید و گفت آن که خواهد گور خسرو کند فرهاد منست