- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کدام درد که ننهاد بر دلم گردون کدام غم که نخوردم من از زمانه دون
2 کدام حسرت و جوری ندیده ام به جهان کزان ستم رخ جان را نکرده ام گلگون
3 کدام سرو سهی کاو نرفت از چشمم که در فراق نپالوده ام ز مژگان خون
4 چه کرده ام من بیچاره کم جزا اینست مگر ز بخت بدست این و طالع وارون
5 برفت لیلی خوش منظرم ز دیده از آن شدم ز درد فراقش بدین صفت مجنون
6 کسی که افعی هجرانش زخم بر دل زد گمان مبر که شفا یابد از هزار افسون
7 به آب دیده تصوّر که آتش دل من فرو نشیند لیکن همی شود افزون
8 به روی چون زر من اشک سیم می بینی مگر که غافلی ای جان من ز ریش درون
9 جهان بسوخت در این درد و بر جهان دل خلق که چون به سر برد آخر درین مصیبت چون
10 جواب داد که چونم که کس مباد چو من نه روزگار و نه دلدار و تن ذلیل و زبون
11 ولی امید به بخشایش خدا دارم که آورد تنم از آتش گنه بیرون