کدام درد که از جهان ملک خاتون دیوان اشعار 6

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

کدام درد که ننهاد بر دلم گردون

1 کدام درد که ننهاد بر دلم گردون کدام غم که نخوردم من از زمانه دون

2 کدام حسرت و جوری ندیده ام به جهان کزان ستم رخ جان را نکرده ام گلگون

3 کدام سرو سهی کاو نرفت از چشمم که در فراق نپالوده ام ز مژگان خون

4 چه کرده ام من بیچاره کم جزا اینست مگر ز بخت بدست این و طالع وارون

5 برفت لیلی خوش منظرم ز دیده از آن شدم ز درد فراقش بدین صفت مجنون

6 کسی که افعی هجرانش زخم بر دل زد گمان مبر که شفا یابد از هزار افسون

7 به آب دیده تصوّر که آتش دل من فرو نشیند لیکن همی شود افزون

8 به روی چون زر من اشک سیم می بینی مگر که غافلی ای جان من ز ریش درون

9 جهان بسوخت در این درد و بر جهان دل خلق که چون به سر برد آخر درین مصیبت چون

10 جواب داد که چونم که کس مباد چو من نه روزگار و نه دلدار و تن ذلیل و زبون

11 ولی امید به بخشایش خدا دارم که آورد تنم از آتش گنه بیرون

عکس نوشته
کامنت
comment