آنچه دل حزین من از جور از جهان ملک خاتون غزل 720

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

آنچه دل حزین من از جور او کشید

1 آنچه دل حزین من از جور او کشید نه دیده دیده باشد و نه گوش کس شنید

2 از دست جور بی حد و اندوه گریه گفت از حد بشد تحمّل و جانم به لب رسید

3 بر حال زار من دل سنگین بسوزدت گر شرح آن دهم که دل خسته ام چه دید

4 شرح غمش چگونه دهم شمّه ای از آن کاو رفت و دیگری به من خسته دل گزید

5 درد دلم ببین تو که آن دلستان شوخ مهر از من شکسته به یکبارگی برید

6 مرغ دل ضعیف من اندر هوای دوست از روی شوق از قفس سینه بر پرید

7 بیچاره دل برفت به بازار عشق دوست جان را به غم فروخت و غم عشق او خرید

عکس نوشته
کامنت
comment