- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنچه دل حزین من از جور او کشید نه دیده دیده باشد و نه گوش کس شنید
2 از دست جور بی حد و اندوه گریه گفت از حد بشد تحمّل و جانم به لب رسید
3 بر حال زار من دل سنگین بسوزدت گر شرح آن دهم که دل خسته ام چه دید
4 شرح غمش چگونه دهم شمّه ای از آن کاو رفت و دیگری به من خسته دل گزید
5 درد دلم ببین تو که آن دلستان شوخ مهر از من شکسته به یکبارگی برید
6 مرغ دل ضعیف من اندر هوای دوست از روی شوق از قفس سینه بر پرید
7 بیچاره دل برفت به بازار عشق دوست جان را به غم فروخت و غم عشق او خرید