- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز فرقت تو چه گویم چه ناتوان شدهام ز قحط آب چمن چون شود چنان شدهام
2 زمان وصل تو چون زود همچو برق گذشت ز نوک هر مژه من ابر خونفشان شدهام
3 ز بس که گشتهام از فکر آن میان باریک ز چشم مردم باریکبین نهان شدهام
4 سموم هجر توام پی بر استخوان نگذاشت پی سگان درت مشتی استخوان شدهام
5 بر آستان تو آمد سریر عزت من بر آستان که کم از خاک آستان شدهام
6 طفیل خیل سگانم تفقدی میکن به کوی تو دو سه روز که میهمان شدهام
7 مگو که پیر شدی ترک عشق گو جامی که من به عشق تو پیرانهسر جوان شدهام