-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تعالی الله چه رویست آن که دارد ترک سیمین بر ندیده چون خیال او بتی هرگز بخواب اندر
2 تماشاگاه جانها را بباغ حسن او صانع بگرد چشمه حیوان نبات انگیخت چون شکر
3 پی مور است بر شکر خطش یا دود بر آتش و یا بر آینه زنگست و یا بر آب نیلوفر
4 زهی دریای حسن او که چون موجی بر انگیزد شود بر ساحتش پیدا زهر سو توده عنبر
5 دمادم چشم بیمارش ز خونم میخورد شربت از آن هر لحظه بیماریش آید در نظر خوشتر
6 گدای کوی آن مهوش بشاهی گردن افرازد اگر بختش نهد بر سر ز خاک پای او افسر
7 خلاف دوستان کردی نگارینا چه بر بردی خلاف آخر تو خود دانی که هرگز می نیارد بر
8 بیا بر چشم من بنشین که تا هر لحظه در پایت فشاند مردم چشمم هزاران دانه گوهر
9 اگر ابن یمین روزی بخلوت با تو بنشیند نسیم زلف تو گردد جهانی را بدو رهبر