- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شفای جان مرا چیست؟ کز من آزردست کنون که خون دلم ریخت، جان و دل بر دست
2 فغان من همه زآنست کآن حبیب قلوب هزار پرده درید و هنوز در پردست
3 بگو بفاضل عالی جناب، مفتی شهر چه سود لقلقهای زبان؟ چو دل مردست
4 عظم مست و خرابم، ندانم: ایساقی که جام باده من جنس صاف یا دردست؟
5 ز ابر علم تقلید برف میبارد از آن سبب نفس زاهدان چنین سردست
6 بجان و دل نفسش را قبول باید کرد کسی که در ره تحقیق گرم و دل سردست
7 بساز، قاسم بیچاره، با جفای حبیب که جان و دل ببلاهای عشق پروردست