1 در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود با نفس پلید جامهٔ پاک چه سود
2 زهرست گناه و توبه تریاک وی است چون زهر به جان رسید تریاک چه سود
1 سرمایهٔ عمر آدمی یک نفسست آن یک نفس از برای یک همنفسست
2 با همنفسی گر نفسی بنشینی مجموع حیات عمر آن یک نفسست
1 هر چند که آدمی ملک سیرت و خوست بد گر نبود به دشمن خود نیکوست
2 دیوانه دل کسیست کین عادت اوست کو دشمن جان خویش میدارد دوست
1 عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
2 اجزای وجودم همگی دوست گرفت نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما