به دست بی خبران از حکیم نزاری قهستانی غزل 1264

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

به دست بی خبران چیست هیچ سرزنشی

1 به دست بی خبران چیست هیچ سرزنشی دریغ اگر به دل افسردگان رسد تپشی

2 ز خُبثِ مدعیان اهل حق نیندیشند به نیک بخت چه نقصان رسد ز بد کنشی

3 نخورده معترض از ذوقِ عشق بی خبرست چه سود تا ندهندش ازین قدح چششی

4 چه منفعت ز حصولِ مراد گولی را که روح تازه ندارد به روی خوش منشی

5 جماعتی که محبت ز فطرت آوردند خلاصه ی دلِ ایشان به هم کند کششی

6 مریدِ عشقم و الّا به حکمِ اونروم که می نماید ازین خوب تر به من روشی

7 غذا ز خونِ جگر ساختم چو می بینم که نیست با من از این سازگارتر خورشی

8 نزاریا نتوان شد به خود کسی که نهال به اصل باز نشد تا نیافت پرورشی

9 نشد هر آینه الّا به سعی آتش پاک زری و سیمی کآلوده شد به غلّ و غشی

عکس نوشته
کامنت
comment