- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن چه نور است که از وادی بطحا برخاست که همه کون و مکانش به تماشا برخاست
2 وان چه نخل است به یثرب که چو بالا بنمود نعره شوق وی از عالم بالا برخاست
3 یکزمان بر سر راهش به تماشا که نشست که ز عشقش نه سراسیمه و شیدا برخاست
4 عاقبت بر لب او ختم شد از معجز حسن گرچه اول دم احیا ز مسیحا برخاست
5 هیچ جا نکته ای از لعل شکرخاش نرفت که نه پرشور شد آن مجلس و غوغا برخاست
6 دردنوشان غمش نعره مستانه زدند چه صداها که ازین گنبد مینا برخاست
7 شد خرامان سوی صحرا اثر دامن اوست هر گل و لاله که از دامن صحرا برخاست
8 وعده ای از لبش امروز به میخانه رسید از دل باده گساران غم فردا برخاست
9 دید جامی قد آن سرو به جولانگه ناز پا ز سر کرده به خدمت به سرپا برخاست