1 تقدیر خدا را چه علاج است، گداییم در رزق سگ و گربه شریکیم، هماییم
2 فریاد که از ساده دلی صاحب خرمن برقیم [و] گمان برده که ما کاهرباییم
3 با ما نشود سینه ی این کینه دلان صاف چون آینه هرچند که از اهل صفاییم
4 با مردم عالم نتوانیم به سر برد ره بر سر خار و خس و ما آبله پاییم
5 در سلسله ی باده کشان جام شرابیم در قافله ی کعبه روان قبله نماییم
6 هر نقش قدم پیشتر از ماست درین راه چون چشم حسودان همه کس را به قفاییم
7 یک بار نگفتید سلیم این چه خموشی ست ای اهل کرم، بنده ی انصاف شماییم!