-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه شود گر فکند بر من مسکین نظری یا بپرسد ز دل سوخته خرمن خبری
2 روز من تیره شد از جور فراقت صنما شب هجر تو همانا که ندارد سحری
3 گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی ورنه بسیار بجویی و نیابی اثری
4 به قیامت ز لحد نعره زنان برخیزم چو سر خاک من ای دوست گذاری گذری
5 گر به جان من بی دل دگری هست تو را من بیچاره به جای تو ندارم دگری
6 جان ز من خواسته بودی صنما شرمت باد چون فرستم بر جانانه چنین مختصری
7 به جهان ماه ندیدم که نهادست کلاه سرو هرگز نشنیدم که ببندد کمری
8 قدمی بر سر بیمار نه ای جان و جهان تا به هر گام به پای تو فشانیم سری