هر چه با او گویم، از مردم از عرفی شیرازی غزل 439

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

هر چه با او گویم، از مردم دگرگون بشنوم

1 هر چه با او گویم، از مردم دگرگون بشنوم باز حرفی گفته ام، امروز، تا چون بشنوم

2 واعظا درماندهٔ رسوای عشقم، دم مزن گر توانم نکتهٔ زان لعل می گون بشنوم

3 تشنهٔ غم بودم اکنون شاد گردم هر کجا از لب غم دیدگان دشنام پر خون بشنوم

4 کز شنفتن کرد گفتن گنگ، طرفه زیرکم ور بگویم خود بر آن باشم که افزون بشنوم

5 غافلم دارد جنون از حال خود، بگشا نقاب کز زبان حسن لیلی نام مجنون بشنوم

عکس نوشته
کامنت
comment