- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنچه در چشمم ز یار و طلعت زیبای اوست جای آن دارد اگر جان و دلم شیدای اوست
2 دارد از نور رخش شمع شبستان پرتوی ورنه پروانه چرا زینگونه ناپروای اوست
3 او به کس ننموده روی و شهر ازو پر گفت و گوی او درون پرده و آفاق پر غوغای اوست
4 خیمه زد سلطان حسن او به صحرای ظهور گنبد نیلوفری یک خیمه از صحرای اوست
5 در حریم این چمن هرجا نشان راستی دیده ام بالای او یا سایه بالای اوست
6 هرکجا آن عارض و لب ایمنی در ایمنیست فتنه و شوری که هست از نرگس شهلای اوست
7 هست بر هر جزو جامی صد رقم از داغ عشق شرح این داغ است هر حرفی که بر اجزای اوست