چه کنم در شب هجران تو از جهان ملک خاتون غزل 307

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چه کنم در شب هجران تو آرامم نیست

1 چه کنم در شب هجران تو آرامم نیست یک نظر بر رخ جان بخش دلارامم نیست

2 با همه درد که در آتش دل سوخته ام آرزوی و هوس صحبت هر خامم نیست

3 گرچه مانند صراحی شده خون در جگرم جز دلی صاف تنگ گشته ی چون جامم نیست

4 هست مادام مرا مونس دل خیل خیال گرچه در پیش نظر وصل تو مادامم نیست

5 تا به عشق رخ تو شهره ی آفاق شدم بجز از عاشق بدنام دگر نامم نیست

6 تا تو ای نور نظر دور ز چشمم شده ای خوش دلی و طرب و ذوق در ایامم نیست

7 کام من تلخ شد از شدّت شبهای فراق بجز از روز وصالت ز جهان کامم نیست

عکس نوشته
کامنت
comment