-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کاکل ز چه بگذاشته ای تا کمر خود؟ مگذار بلاهای چنین را بسر خود
2 رفتار ترا، گر ملک از عرش ببیند آید بزمین فرش کند بال و پر خود
3 چشم تو نهان یک نظر از لطف بینداخت ما را ز چه انداخته ای از نظر خود؟
4 دیروز ز حال همه عالم خبرم بود امروز چنانم که: ندارم خبر خود
5 در عشق تو از من اثری بیش نماندست نزدیک شد آن دم که نیابم اثر خود
6 من کشته شوم به که جدا افتم از آن در زارم بکش و دور میفگن ز در خود
7 دور از تو چه گویم: بچه حالست هلالی؟ درمانده بدرد دل خونین جگر خود