آن نگاه آشنای مشکل آسانت چه شد از سعیدا غزل 288

آن نگاه آشنای مشکل آسانت چه شد

1 آن نگاه آشنای مشکل آسانت چه شد با اسیران سر آن کوی، احسانت چه شد

2 نی ترحم با فقیران نی کرم با بندگان ای سرت گردم دل و جانم به قربانت چه شد

3 سوختی از گرمی خوی ای سراپا آفتاب عالمی را آن سحاب لطف بارانت چه شد

4 از دل پرخون و چشم اشکبارم غافلی با صراحی عهد و با پیمانه پیمانت چه شد

5 با لب خشک و دل پرخون مراد خویش را گر نمی یابی سعیدا چشم گریانت چه شد

عکس نوشته
کامنت
comment