کریمان را چه شد یارب کریمی از سعیدا غزل 571

کریمان را چه شد یارب کریمی

1 کریمان را چه شد یارب کریمی نمی بینم ز کس لطف عمیمی

2 نشانی از کریمان نیست امروز در این عالم بجز عظم رمیمی

3 به گوشش اه نتوان کرد از ترس که گل آشفته گردد از نسیمی

4 گذشتن از صراط آسان نباشد که می خواهند ذهن مستقیمی

5 اگر فرعون را دانند دانند که می باید به هر کس یک کلیمی

6 بیاور ای نسیم از کوی جانان پیامی یا غباری یا شمیمی

7 درون سینه دل چون کرد مسکن که هر جا کعبه می باید حریمی

8 دگر یاری نمی کردم به یاری اگر می داشتم یار قدیمی

9 شکستی عهد و پیمان سهل باشد مبادا بشکنی قلب سلیمی

10 شنو شعر سعیدا را و درکش به گوش خویشتن در یتیمی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر