چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟ از عراقی غزل 173

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟

1 چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟ اگر در من نگه کردی نگارم

2 بدیدی گر فراقش چونم آخر بپرسیدی دمی حال فگارم

3 نکرد آن دوست از من یاد روزی به کام دشمنان شد روزگارم

4 چرا خواهد به کام دشمنانم چو می‌داند که او را دوست دارم؟

5 عزیزی بودم اول بر در او عزیزان، بنگرید: آخر چه خوارم؟

6 فرو شد روز من بی‌مهر رویش چو شب تیره شده است این روزگارم

7 نه دلداری که باشد مونس دل نه غمخواری که باشد غمگسارم

8 نمی‌دانم که دامان که گیرم؟ که تا از جیب محنت سر برآرم

9 عراقی، دامن غم گیر و خوش باش که هم با تو درین تیمار یارم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر